مردی که از قبیله خورشید پا گرفت کشتی به گل نماند و گذشت از غروب ها سکان به دست خویش که این ناخدا گرفت حبل المتین درد شد آن مرد مشرقی وقتی که زخم ، حجم زمین را فرا گرفت